
روند تداوم هنر جواهرسازي و استفاده از زيورآلات پس از دوره صفويان به چه شکل بوده است؟
در جواهر و زيورآلات نيز مانند ساير حوزه هاي هنر در دوره قاجارها و پهلوي مدگرايي و گرايش به غرب را مي توان مشاهده کرد. آشنايي با غرب از دوره صفوي و ارتباط دربار صفويان با اروپا اتفاق مي افتد که بعدا در قاجار و پهلوي دوم تکرار مي شود. مثلا در دوره قاجار وقتي شاه قاجار باله را مي بيند در بازگشت امر مي کند همه زنان دربار لباس هاي منطبق با لباس باله بپوشند که همان شليطه ها درباري است.در فرهنگ غربي براي جواهرات واژه پوشيدن استفاده مي شود و جواهرات بخشي از پوشاک شده است و ديگر جواهرات نصب کردني نيستند بلکه پوشيدني مي شوند. در داخل ايران نيز رويکرد به جواهرات تحت تاثير هنر اروپا قرار مي گيرد و بر اساس آن چه دربار تعيين کرده است، مثلا رشته هاي مرواريد و جقه ها و... را داريم که به نوعي تابع مدگرايي اروپايي هم هست.
در جوامع اروپايي افراد براي مصرف روزانه کار مي کنند و پوشاک هم پيرو تحولات اجتماعي، تغيير مي کند. مثلا بعد از انقلاب فرانسه يا جنگ جهاني دوم آرايش خانم ها مردانه مي شود و لباس هاي اشرافي کنار گذاشته شده و يقه لباس ها تغيير مي کند و از زيورآلات خاصي استفاده مي شود که متناسب با لباس هاي جديد است.همراه اين تغييرات، جواهرات هم تغيير کرده و متناسب با مد مي شوند. بنابراين جواهرات به دو فاکتور مد و آرايش وابسته شده و متناسب با اين دو تغيير مي کنند. طبيعتا شيفتگي درباري که در اين مقاطع نسبت به غرب وجود دارد، باعث الگوپذيري ما مي شود.
عوامل رشد جواهرسازي در دوره قاجارها و پهلوي چيست؟
در دوره قاجارها حجم عظيمي از جواهرات که در زمان نادرشاه از هند آورده شده اند و در خزانه دربار نگهداري مي شوند، امکان ساخت تاج ها و زيورآلات جواهرنشان را فراهم مي سازد. انواع جقه هايي همايوني و ... با شيوه اي شکل مي گيرد که ساختاري قاجاري دارد. از اين دوره به جامعه دگرگون مي شود و فنون فلزکاري از روش هاي سنتي جدا شده و وارد جرياني صنعتي مي شود.در پهلوي دوم نيز با رشد درآمدها و سرريز دلارهاي نفتي به کشور، گنجينه هاي جواهرات گشوده شده و به مصرف تاج و تزيينات درباري مي رسد. با توجه به اين که پاي طبقات متمول جامعه به عنوان مصرف کنندگان اصلي جواهرات به خارج از ايران باز شده است، رويکرد به جواهرات نيز نگاه به غرب دارد.از قرن نوزدهم ميلادي به بعد در ساخت زيورآلات از انواع مواد مانند پلاستيک و چوب و... استفاده مي شود و هم پاي نگاه دهه 60 اروپا که خرده دبستان هاي بسياري شکل مي گيرد،
اين جريان هاي فکري و اجتماعي وارد جواهرسازي مي شوند. جواهرسازي به عنوان محل تلاقي منظر هنرهاي تجسمي مانند نقاشي و مجسمه سازي و هنرهاي دکوراتيو و کاربردي تلقي مي شود و اصول و دستاوردهاي اين هنرها در زيورآلات و جواهرات جمع مي شود و برندهاي بزرگي پديد مي آيند. از جمله اين برندها کوکوشانل است که نگاهش به جريان مدرن است و کريستين ديور که نگاهش به سنت است.
برندهايي ديگر نيز مانند کارتيه، لاليک و ... در واقع بسته اي را پيشنهاد مي کنند که در آن ديگر نگاه، تنها مبادله اي و پولي نيست و انواع ديدگاه هاي فلسفي، هويتي و زيبايي شناسانه نيز دخالت دارند که در واقع نتيجه عملکرد است نه صرف بودن.هرچند که گرايش به مد و دنباله روي از جريان هاي رايج غرب در مصرف و به کارگيري زيورآلات و جواهرات در ايران مشهود است، اما به نظر نمي رسد که اين دقت نظر و توجه به بنيان هاي فکري اين جريان ها در جامعه ايراني وجود داشته باشد. چرا که اساسا به دليل تفاوت هاي فرهنگي و تفاوت ساختارهاي اجتماعي، در ورود محصول فرهنگي و صنعتي با نوعي تاخر فرهنگي مواجهيم که اين مساله در مورد محصولات جواهر و زيورآلات نيز مشهود است.ما اين راه را نرفتيم همان گونه که در خيلي از جاهاي ديگر نيز نرفتيم و فقط تاثير گرفتيم. نقشمايه هاي خودمان را حفظ کرديم در عين حال نگاهمان به پوشاک غرب بود.
در استفاده از جواهرات و زيورآلات توجه ما از ارزش مبادله اي به ارزش پشتوانه اي معطوف شده است. يعني هر خانواده اي جواهر را صرفا به خاطر ارزش زيبايي اش مصرف نمي کند، بلکه اين برايش مهم است که اگر به سختي برخورد، آن را فروخته و مشکل خود را حل کند.زرگرها مي گويند اگر مي خواهي کسي را سياسي کني به او يک سکه طلا بده تا مجبور شود مدام پي گيري کند که چه اتفاقي براي قيمت سکه مي افتد. يعني از اين وضعيت هم وارد روابط اجتماعي شده و حتي تحت تاثير سياست نيز قرار مي گيرد.
عوامل فني و صنعتي را نيز بايد به تاخر فرهنگي افزود. زماني که تاثيري از غرب گرفته مي شود، بايد توام با دستيابي به فناوري آن باشد و ماشين ها و تجهيزات مربوطه نيز وارد شوند، چرا که ما خود کم تر سازنده ماشين آلات هستيم. آن چه ما در جواهرسازي امروزي داريم هويت ندارد. يعني هويت و شاکله اي که مثلا در دوره قاجار، صفوي يا تيموري بود ديگر در اين زمان به چشم نمي خورد.اين که ما جواهرسازي امروزمان را به عنوان جواهرات ايراني ارزيابي کنيم برداشت درستي نيست. البته کساني هستند که سعي دارند تا آثاري مطابق با الگوهاي ايراني توليدکنند، ولي اين انطباق نمي تواند امري ساده و ظاهري تلقي شود و مانند هر محصول هنري ديگري شکل يابي و هويت بخشي به اثر امري دستوري نيست و بايد روند طبيعي خود را طي کند.به نظر مي رسد نوع رويکرد به جواهرات و مصرف زيورآلات با رشد اجتماعي ارتباط دارد. سه رويکرد زيباشناختي، آييني و اقتصادي هر کدام برحسب شرايط جامعه الويت بندي مي شوند.
در يک جامعه واحد شايد بتوان نمودار تغيير الگوي استفاده از جواهرات و زيورآلات و روند تاريخي حرکت آن را از آييني به اقتصادي و سپس زيباشناختي با نمودار رشد و توسعه اجتماعي مطابقت داد. در کشور ما زماني که خزانه اصلي ترين پشتوانه حکومت تلقي مي شد، شاهد آن هستيم که اصلي ترين کشمکش ها بر سر تصرف و تصاحب جواهرات است. زماني که فتحعلي شاه به سلطنت مي رسد، پيش از هرکاري به آذربايجان لشکرکشي مي کند تا جواهراتي را که توسط سردار ياغي اش به آذربايجان منتقل شده، پس بگيرد تا به پشتوانه اين ذخيره مالي بر تخت سلطنت تکيه بزند.به لحاظ تاريخي مي شود چنين تحليلي ارايه کرد، به شرط اين که تطبيقي حرکت کنيم. يعني فقط به تاريخ خودمان تکيه نکنيم. تاريخ ما يک بار اتفاق افتاده است ولي همزمان با ما، تاريخ کشورهاي ديگر نيز در جريان بوده است. من در مورد برخي دوره ها تعريف زيور و آرايه را به کار مي برم، چون اين زيورها با رنگ و پوست و مو و تاتو و ... ترکيب مي شود و آرايه است.
در دوره اي ديگر، اساسا جواهر تعريف کلاسيک به خود مي گيرد و جواهرات متشکل از فلزات و سنگ هاي گران بها هستند. از قرن نوزده به بعد به دليل جنبش هاي مختلف در اروپا و انقلاب صنعتي و رشد طراحي صنعتي، تعريف کلاسيک نيز تغيير مي کند. بر اساس تعريف جديد جواهرات مي توانند از هر ماده اي ساخته شوند.در تداوم رشد و شکل گيري جريان هاي فکري، خود فرد را جواهر قلمداد مي کنند. جواهر مي تواند روي بدن فرد نصب شود و حتي داخل بدن و در مغز به عنوان يک نظريه نصب شود. يعني همپاي نظريه پردازي در ساير بخش هاي هنر و متناسب با آن، در حوزه جواهرشناسي هم شاهد تغييرات هستيم. مانند آثاري از کالدر، دالي و... که محصولاتشان به عنوان الگوهاي مصرفي رايج شده اند.
به نظرمي رسد اين الگو بيش تر تابع رشد اجتماعي است. شايد در برخي جوامع هنوز در مراحل اوليه باشيم. مثلا درجوامع آفريقايي شايد جواهرات هنوز همان نقش آييني را داشته باشند و مبتني بر باورها و نظام قومي قبيله اي باشند، يا مثلا جوامع متمدن در جايگاه ديگري از اين نمودار باشند که الزامي ندارند جواهرات شان ذي قيمت باشند و مد و ارزش هاي مفهومي يا زيبايي شناختي محصول براي شان در اولويت است.مفهومي که شما مي گوييد به دليل تغييرات معنا در ذهن بشر، اتفاق خواهد افتاد و با مقايسه تطبيقي مي توان آن را بررسي کرد. ما گزينش کرده ايم. اين نگاه که در مصرف جواهر وجود دارد، در مصرف مد و پوشاک هم هست. بدين ترتيب که مصرف کننده انتخاب مي کند. ديگران کشف و تحليل و مطرح کرده اند، ولي ما فقط انتخاب و مصرف مي کنيم، نه کشف، تحليل و توليد.اجازه بدهيد بحث مبادله فرهنگ زيورآلات را پيش بگيريم.
هرچه اقوام بسته تر هستند و از نظم و انضباط دروني برخوردارند، شيوه ها و روش هاي شان بهتر حفظ مي شود، ولي هرچه گسترده تر شده و روابط شان توسعه پيدا کرده است، گرايشات متنوع تري در آن ها ايجاد شده است.مثلا همين واژه « جوهر » معرب شده « گوهر » خودمان است، يا واژه « الماس » که در فارسي « ماس » بوده و اعراب آن را الماس تلفظ کرده اند و واژه معرب الماس دوباره فارسي شده است. جالب است که امروزه اعراب الماس را « الالماس » تلفظ مي کنند. سرنوشت همين يک واژه مي تواند قابليت تبادل فرهنگي جواهر و زيورآلات را نشان دهد. به نظر شما دليل اين قابليت و اين همه گرايش به هنري که اصولا در مقايسه با ساير هنرها نظير معماري و پوشاک غيرکاربردي تر است، چيست؟درخصوص موضوع اول بايد بگويم که هميشه فرهنگ و خواسته هاي نرم افزاري جامعه با درجه معيني از رشد نيروهاي مولده همراه بوده است. ما بسياري از چيزها را مانند نقاشي به دليل مصرف معيشتي استفاده نمي کنيم و علاوه بر اين که بعد مادي مان تامين مي شود، يک بعد معنوي هم داريم که دايم درصدد تلطيف آن هستيم.ما تمايل داريم اشيا و وسايل پيرامون خود را زيبا و انسان پذيرتر کنيم.
اگر پارچه مي بافيم در آن گل هم به کار مي بريم. اگر قاشق مي سازيم، دسته آن را هم زيبا مي کنيم. جواهرات هم بخش عمده اي از تلطيف پيرامون و پاسخ به نيروهاي روحي ما هستند. ماهيت جواهرات در اين است که زيبايي را به خود الصاق کنيم و از همراه داشتن آن ها در زندگي روزمره لذت ببريم و اين لذت معنوي بوده و صرفا کاربردي مادي نيست.
اين يک تعريف وسيع است که در هنرها مصداق دارد، اما جنبه هاي ديگري نظير ارزش ذخيره اي، سرمايه اي و مبادله اي نيز در جواهرات هست که کاربردي نيست ولي در ارزش و ماهيت غايي آن نقش دارد.ما از هنر دو نوع تعريف داريم. يکي معادل تخنه ارسطويي است که هنر معادل فن است و کمال هنر کمال فن. ديگري تعريف کانتي که هنر عملي سودمند و هوده نيست و به لحاظ کاربردي بيهوده است و نمي توان برايش سودمندي متصور شد. به هر حال هر دو نگاه بعد معنايي ساختار ذهني ما را براي ارتباط با هنر و مصرف اثر هنري جهت مي دهند.بخشي از تبحر هنري در جواهرات متبلور مي شود. يعني وقتي شما انگشتري زيبا به دست مي کنيد، هم از زيبايي انگشتر لذت مي بريد و هم از زيبا شدن دستتان. اين باعث مي شود که اگر کاري داريد انجام مي دهيد آرامش و لطافت روحي بيش تري داشته باشيد.
نقش جواهرات به دليل اين که در دوران جديد مجموعه نظريات حوزه زيبا شناسي، فلسفه و ... در اين ظرف ريخته مي شوند، بسيار موثر است.مثال کوچکي مي زنم؛ از جمعيت نزدیک به 80 ميليون نفري کشورمان چند نفر يک سفال شخصي براي خود دارند؟ چند نفر اثر معرق شخصي دارند؟ و چند نفر قطعات زيورآلات دارند؟ پاسخ دو سوال نخست بسيار کم است اما در پاسخ سوال سوم مي توان گفت تقريبا هر ايراني به نوعي از زيورآلات بهره مي جويد.
در خاتمه با توجه به ظرفيت هايي که به آن اشاره کرديد و بار فلسفي، مفهومي و زيباشناختي قابل توجهي که در آثار جواهر و زيورآلات مي توان لحاظ کرد، به نظر شما چگونه مي توان از اين ظرفيت ها براي بازآفريني هنر صنعت جواهر و مبادله فرهنگي از طريق آن در کنار مبادلات تجاري و اقتصادي، استفاده کرد؟بازار وسيع و فراگير زيورآلات و جواهرات فرصت انتقال بار معنايي به جامعه را فراهم مي سازد. جواهرسازي وراي بحث هاي ديگر صنايع دستي است و با توجه به جامعه استفاده کننده اش مي تواند به شدت در جامعه تاثيرگذار باشد و حتي تا دورترين نقاط نيز تاثير خود را وسعت ببخشد.
بنابراين اثر جواهر و زيور مي تواند پيام رسان باشد.کشورهاي ديگر روي جواهرات همچون يک محصول پيام سوار مي کنند و از طريق مبادله و عرضه اين محصول، پيام هاي خود را نيز مبادله مي کنند. اين دورانديشي و حسن توجه مي تواند در هنر ايران نيز مورد توجه قرارگيرد تا محتواي فرهنگي هنر و تمدن ايراني بتواند همچون فرش دستباف از طريق جواهرات و زيورآلات نيز عرضه و ابراز شود.
منبع: پایگاه مجللات تخصصی نور