هنر جواهرسازي و ساخت زيورآلات در ايران شاهد به روز نبوغ و استعدادها پرشماري در طول تاريخ بوده است. آن چه که از مرور و بررسي آثار ارزشمند برجا مانده از زيورها، مرصع ها و جواهر دوره هاي مختلف عيان است، تداوم حرکت هنرمندانه و متبحرانه انسان ايراني در اين عرصه است.در اين ميان همانند ساير عرصه هاي هنر مشکلي وجود دارد و آن، فقدان سازوکار مدون سازي دانش، تجربه و مهارت با هدف انتقال درست آن است.

    به بيان ديگر، وجود فاصله ميان دانش اندوختگان، دانشگاهيان و پژوهش گران عرصه هاي مختلف هنر با بدنه فعال آن از جمله زمينه هاي نامساعد و بازدارنده پويايي و تعالي هنرها و قابليت انطباق آن ها با تغييرات ناشي از گذر زمان است.به همين علت وجود چهره هايي که هر دو بال دانش و تجربه را در خود پرورش داده باشند، فرصتي مغتنم است. استاد گيوقصاب از جمله چهره هايي است که هم در عرصه حرفه و پيشه و هم در عرصه علم و آموزش داراي تجارب ارزنده اي در زمينه زيورآلات و جواهر است.

    پيشينه و بنيان هاي فرهنگي و هنري جواهر و زيورهاي ايراني در گفت و گوي پژوهش هنر با ايشان مورد ارزيابي قرارگرفته است.زيورآلات به عنوان يکي از علاقه مندي هاي ديرين و ماناي انسان در هر جامعه و تمدني به شکلي رخ نموده است. آيا مي توانيم براي اين هنر در ايران، مختصات ويژه اي را نام ببريم يا براي زيورها و جواهرات ايراني ويژگي هاي منحصر به فردي قايل باشيم؟شايد نتوان هويت يک پارچه اي نظير آن چه در هنرهايي نظير فرش و نظاير آن به چشم مي خورد براي زيورآلات متصور شد.

    فلزکاري به عنوان يکي از زمينه هاي ساخت زيورآلات، در مقايسه با هنرهاي ديگر محدوده جغرافيايي خاصي نمي شناسد. از سوي ديگر در جريان آمد و شد و اقوام و مليت ها از طريق جنگ، مهاجرت و تعامل، تجارب و دستاوردهاي بشر در اين زمينه مبادله شده است.مختصات ايران مورد اشاره الزاما ايران سياسي نيست. فلات ايران و محدوده ايران فرهنگي که مهد يکي از بزرگ ترين تمدن هاي بشري بوده و دربرگيرنده خرده فرهنگ هاي غني بسياري است، در زمينه هنر زيورآلات و هنرصنعت هاي پيوسته به آن نظير فلزکاري و گوهرتراشي داراي پيشينه است.

    بالطبع گرايش ايرانيان به زيورآلات و جواهرات نيز مي توانند تابع روح حاکم بر هنر اين سرزمين باشد.به طور کلي در سرزمين پهناور ايران يا فلات ايران، تمدن هاي مختلفي پديد آمده اند که هم زمان از ماورالنهر تا بين النهرين گسترش يافته اند. ساخت زيورآلات در آسيا از پيش از تاريخ و از زمان آغاز عصر فلز آغاز شده است. بعد از اين که جامعه هاي کوچک اوليه توانستند با اضافه محصولي که به دست مي آوردند به مبادله بپردازند و به جاي تنها توليد و مصرف، به مهارت ها و پيشه هاي متنوع دست بيابند، يعني به جاي اين که صرفا توليد و مصرف کنند،

    پيشه ها هم ايجاد شدند و افراد توانستند مثلا داس بسازند و عرضه کنند و ما به ازاي آن گندم دريافت کنند. تمرکز سکونت گاه ها و پيدايش مهارت ها باعث شکل گيري پيشه هايي همچون فلزکاري شد. با توجه به شکل پذيري و ماندگاري بالاي فلز، فلزکاري در فلات ايران نيز رواج يافت.اشاره فرموديد که مازاد محصول يا انباشت ثروت باعث گرايش انسان به حرفه ها و پيشه هايي نظير فلزکاري گرديد، اما صنعت فلزکاري الزاما با ساخت زيورآلات يکي نيست. آيا اين انباشت ثروت به طور خاص بر روي ميل به زيورآلات تاثير گذار بوده است؟از وقتي که مساله دارايي مطرح مي شود، زمينه هاي مالي نيز اهميت پيدا مي کنند،

    حال آن که پيش از اين استفاده از زيورآلات جنبه آييني و کم تر زيبايي داشته است. زماني که زيورآلات به سمت ابعاد مادي آن سوق پيدا مي کنند و ارزش مادي به عنوان رکن غالب آن ها مطرح مي شود، زيورآلات و جواهرات به عنوان دارايي محسوب شده و وسيله تشخص و تمايز اجتماعي تلقي مي شوند. بدين معنا رييس قوم يا قبيله مي تواند آرايه هاي مختص خود را داشته باشد، مثل عصايي که به دست مي گيرد، تاجش، لباسش و... که سايرين نمي توانند آن را داشته باشند.

    بعد از تمرکز و ايجاد ساختار شهري گونه هاي جواهرات نيز پيرو شکل گيري لايه هاي اجتماعي تغيير مي کنند و هر گونه اي مختص لايه خاص اجتماعي خود است. مثل اقشار دوران ساساني که هر قشري متفاوت از قشر ديگر بوده و مصرف کننده محصولات خاص خود است. در اين نظام هاي طبقاتي حتي اگر فردي از يک طبقه از لحاظ مالي بتوانند از محصولات طبقه بالاتر استفاده کنند، از لحاظ ساختار اجتماعي مجاز به اين کار نيست. در اين گونه جوامع متمرکز فلزات گران بها به عنوان کالاي واسطه اي وارد گردش مبادله اي مي شوند .

 

رشد صنعت فلزکاري و تجربه اندوزي در اين کار چه کمکي به روند رشد زيورآلات مي کند؟

زماني که فلزکاري به عنوان اصلي ترين زمينه و روش ساخت زيورآلات رواج پيدا مي کند، زيورآلات نيز به عنوان زيرمجموعه فلزکاري رشد و کمال مي يابند. اتفاق ديگر اين است که فنون فلزکاري در زيورآلات نيز به کار مي روند، چون اساس هر دو آن ها نزديک به هم است. در واقع آن جايي که مصرف بيش تر و قابليت هاي بيش تري هست، فنون فلزکاري و زيورسازي هم با آن ارتقا پيدا مي کنند.

    در دوره هخامنشي شاهد هستيم که ساختار جواهرسازي پيچيده مي شود، به گونه اي که هنوز در خصوص فنون رايج در اين دوره سوالاتي مطرح است. در اين دوران جنبه هاي زيبايي شناسي بيش تر ملاک عمل قرار مي گيرند، بدين معنا که انسان درباره پيکر خود به نوعي آگاهي مي رسد و آن را نيز نوعي مظهر زيبايي و تشخص تلقي مي کند. بنابراين از آن آرايه ها، زيورآلات و جواهر براي نشان دادن زيبايي پيکرش و جلوه بخشيدن به آن استفاده مي کند. پس مجموعه اي از فنون بايد ايجاد شوند تا اين زيبايي خلق شود. وقتي شهرهاي بزرگ، حکومت مرکزي مقتدر و روابط اقتصادي بين آن ها افزيش پيداکرد، گروه هاي مختلف اجتماعي نيز درصدد بهره گيري از اين زيبايي برمي آيند. مثلا شاه گريفون طلايي و ظريفي را به عنوان بازوبند بر بازوهايش مي بندد و آن کس که از اين طبقه اجتماعي نيست، بر حسب دارايي خود از مهره هايي به جنس خمير شيشه اي استفاده مي کند و هر طبقه اي چيزي را که متعلق به خودش باشد براي تزيين به کار مي گيرد.

    تداوم لاينقطع استفاده از زيورها و آذين گري انسان ايراني نشان از جايگاه ويژه اين عناصر در زندگي او دارد و از اين نظر مي توان جواهر و زيورها را زينت تمدن ايران و متبلورکننده خواست زيبايي آن قلمداد کرد.تمدن ايران دربرگيرنده خرده فرهنگ هاي متعددي است که به طور طبيعي هر يک از اين خرده فرهنگ ها اندوخته تجربي و مهارتي خاص خود را داشته اند. فرهنگ ايراني چگونه اين فنون و مهارت ها را در قالب يک کليت فراگير پذيرا شده است و اصولا هنر صنعت جواهرات چگونه از جريان مبادله دانش و تجربه اقوام سود برده است؟

    قبايل کوچ رو مانند بلوچ ها و ترکمن ها و ... در فلات ايران وجود داشته اند. نوع حرکت انساني از پهنه فلات ايران موجب شد که تنوع محصول هم ايجاد شود و زيورآلات گونه پيدا کنند. گونه هاي ايلياتي، گونه هاي متعلق به دربار، گونه هاي شهري و گونه هاي مربوط به ساير اقوام اين پهنه است مانند اورارتوها و سکاها که ساخته هاي خود را وارد اين سرزمين کردند و اقوامي نيز که از اين مسير عبور يا کشورگشايي مي کردند باعث انتقال مهارت ها و مبادله مي شدند.

    از نمونه هاي آثار اورارتوها و سکاها مي توان به مفرغ هاي لرستان اشاره کرد که به دليل کوچ رو بودن، وسايلي قابل حمل را توليد مي کردند که در آن ها فنون بسيار زيادي به کار گرفته شده بود که به ارتقا و توانمندي جواهرسازي کمک مي کرد. از جمله نشانه هاي توانمندي هاي مورد اشاره در جواهرسازي مي توان به آلياژسازي و ساخت لحيم يا شکل دهي به ورقه هاي نازک طلا اشاره کرد . سوال هاي متعددي در مورد اين توانمندي ها هنوز باقي است. ما در نقطه اي واقع شده ايم که به لحاظ علمي از جاهاي ديگر سرريز فناوري داريم و اين فناوري هاي وارداتي فلزکاري ما را قوت بخشيده و در سرتاسر فلات ايران توسعه مي بخشد. محصولات فلزي منابع بسيار خوبي براي مطالعات باستان شناختي تلقي مي شوند.

    حجم بالاي محصولات و آثار فلزکاري و تنوع آن به نوعي از شاخصه هاي قومي ما در صنايع دستي و هنر فلزکاري محسوب مي شود.آيا تنوع و تعدد اين آثار به گونه اي هست که بتوان آن را به عنوان يک ويژگي ممتاز براي هنر و فرهنگ ايران قلمداد کرد؟بله، فلزکاري را که زيورآلات نيز مي توانند در محدوده آن جاي گيرند، از اين نظر مي توان به عنوان شاخصي براي آثار هنري در ايران محسوب کرد که از يک زمينه قومي و فکري و تاريخي نيز برخوردار است. در اروپا شاخص ترين و پيشرو ترين هنرها معماري و مجسمه سازي بوده اند، اما ما قومي مجسمه ساز نيستيم. اگر دقت کنيد تعداد آثاري که به عنوان مجسمه کامل داريم محدود است ولي اشياي ديگري که در قالب مجسمه هاي کوچک ساخته شده اند، زيورآلات و نقش برجسته ها محل بروز ذوق ايراني ها در زمينه هنر احجام است.

    در دوره هاي درخشان هنر فلزکاري نظير دوره ساساني با انواع آثار و محصولات از جمله ظروف دوپوسته يا چرخ کاري و ملغمه کاري مواجهيم که از تکنيک هاي بسيار بالايي برخوردار بوده اند و کالاهاي نفيسي توسط اين روش ها توليد شده است که داراي استقلال طرح و نقش نيز هستند. پس از اعراب و پراکندگي و اغتشاش هاي حکومت هاي منطقه اي، در دوره سلجوقي و با تمرکز يافتن قدرت، هنر فلزکاري دوباره رونق پيدا مي کند و در قالب اشيايي چون شمع سوز، پيه سوز و ساير ملزومات احيا مي شود. در اين دوره، شيوه ها و تجارب منتقل شده از اقوام ديگر با سنت هاي ايراني ترکيب شده و شيوه اي توانمند را ايجاد مي کند که از طريق آن، اشياي نفيسي توليد مي شوند. از جمله تاثيرات برگرفته از تفکرات دوره اسلامي در اين هنر در دوره سلجوقي و حتي تيموري، توجه به جنبه هاي آييني است که با به کارگيري خطوط کوفي يا آيات قرآني و اسامي خلفا بر اشياي فلزکاري نظير شمعدان ها، پيه سوزها، قنديل ها و غيره دنبال مي شود.

    به نظر مي رسد باورها و عقايد مذهبي بر روي زيورآلات و اسباب آذين و تزيين به مانند لوازم کاربردي و حتي بيش از آن تاثير گذار باشد. چرا که در زيورآلات جنبه کاربردي کم تر مورد توجه است و به دليل استقلال اين نوع از آثار از کارکرد، فرصت بيش تري براي بازنمايي باورها و عقايد يا سلايق زيبا شناختي در آن ها به وجود مي آيد.زيورآلات نيز مانند هر محصول حاصل ذوق و انديشه انسان، تحت تاثير انگاره هاي ذهني و باورهاي اويند. به عنوان مثال در جام هاي شير که از دوره ساساني باقي مانده است، بر اين عقيده هستند که با نوشيدن مايعات در اين ظرف ها نيروي شير به فرد منتقل مي شود و سپس عودسوزها هم چنان حيواناتي نظير شير هستند و اين نوع نگاه يا تفکر علی رغم تغيير کاربرد گويي جاريست. در دوره اسلامي مشاهده مي شود زيورآلاتي که تا عصر ساسانيان با آن وصف حتي از سوي مردها نيز استفاده مي شد و در آذين آن از جواهرات استفاده مي شد، منطبق با تفکر جديد و دين محور شده اند، يعني تغيير تفکر از آييني به دين محوري را شاهديم.مثالي از دوره صفوي مي زنم.

    دوره صفوي بعد از آن همه ريخت و پاش و حکومت هاي منطقه اي و ... شکل گرفت و در اين دوران چند اتفاق روي داد. يکي اين که ريشه هاي اصلي که مي توانست اقوام مختلف را در قالب يک ملت شکل دهد، ايجاد شدند و دين و مذهب تشيع ملت را با هم پيوند داد. شيعه در ايران متمرکز و قدرتمند شد و حکومت شيعي شکل گرفته و خواست هاي ديني خود را مطرح کرد. همين امر باعث شد تا مردم اين اقليم يک علاقه مندي مشترک اصلي براي اتصال به هم داشته باشند.

    مساله دوم اين که شرايط موجود توانست قوانين منسجمي را حاکم کند و سوم اين که اين انسجام قدرت و قوانين منجر به توليد اقتصادي مناسب شده و رونق توليد نيز زمينه ساز رشد فناوري ها و روش توليد، مصرف محصولات توليدي، امکان مبادله و صدور محصول شد.مساله انسجام دروني، تحول و شکوفايي اقتصادي و فني منجر به شکوفايي هنري مي شود که در قالب يک روح حاکم بر اين مقطع يا دوران شکل مي گيرد. جامعه عصر صفوييان که اکنون داراي بدنه منسجمي شده بود، در حوزه هاي مختلف فرهنگ، هنر و صنعت هم انجسام فکري و هم سخت افزاري نياز داشت و مجموعه اين عوامل منجر به شکوفايي فرهنگ و هنر در اين دوره شدند. بر مبناي کثرت آثار مي توان چنين استنباط کرد که يکي از پررونق ترين دوره هاي خلق آثار هنري درايران بوده است.

    البته اقوام مهاجر مانند ارامنه جلفا هم با خود فنوني را آوردند که در اين روند رشد موثر بود. در دوره تيموري نيز فلزکاري دمشق و دهلي در کنار صنعت تبريز در رشد و رونق اين هنر تاثيرگذار بودند.کارگاه هاي سلطنتي و روح حاکم بر اين دوران که قوانين سلبي و ايجابي خاص خود را دارد، بر کليت هنر صفوي سايه افکنده است. به همين دليل نوع نگرش و فلسفه و عرفان در آثار هنري آن از جمله جواهرسازي و فلزکاري جاري است و موجب رشد فزآينده آن شده است. در چنين شرايطي يک جواهرساز ديگر کارش فقط اين نيست که يک گردنبند بسازد تا از گردن آويخته شود، بلکه مشبک کاري و مرصع کاري و هنرهاي ديگر را نيز انجام مي دهد.رويکرد ديگري که در جواهرات و زيورها مطرح است و پس از شناسايي گوهرها و فلزات گران قيمت توسط انسان، بيش تر مورد توجه واقع شده است، جنبه سرمايه اي جواهرات و ارزش آن ها به عنوان دارايي است.

    جواهرات قيمتي و نيمه قيمتي همواره به عنوان اموال منقول نقد شونده مورد استفاده قرار گرفته و پشتوانه دارنده آن بوده اند. اين مساله هم در مورد حکومت ها و دربار مصداق دارد که خزانه جواهرات پشتيبان اوست و هم در مورد اشخاص و خانواده ها که دارايي آن ها از طلا و جواهر پشتوانه ايشان تلقي مي شود.جنبه هاي سرمايه اي جواهرات از جمله کارکردهاي اصلي آن است که مي تواند تبديل به يک پشتوانه مالي براي دارنده و صاحب خود شود. اين ويژگي را در جواهرات ايلياتي نيز مي توان ديد. جواهرات ايلياتي که داراي علايم، نمادها و نشانه هاي خاص خود هستند، عموما بر روي لباس و از نوع دوختني نصب مي شوند و بر اساس قوانين رايج نظام ايلياتي، اين جواهرات منبع مالي قابل حملي هستند که در هنگام گرفتاري به کار مي آيند.

 

منبع: پایگاه مجللات تخصصی نور