ولنتاین کشیشی بود که در قرن سوم میلادی در رم زندگی می کرد. در آن زمان «کلادیوس دوم» امپراتور رم ازدواج را قدغن کرد چرا که هنگامی که قصد تشکیل سپاهی عظیم را داشت عده ای از سربازان کنار خانواده هایشان ماندند و به همین دلیل او معتقد بود سربازان متاهل جنگجویان خوبی نیستند.درباره روز ولن تاین و چگونگی به وجود آمدن این روز افسانه های متفاوتی وجود دارد. عده ای این روز را متعلق به یونان باستان و عده ای آن را حادثه ای می دانند که در قرن سوم میلادی (هم زمان با اوایل امپراتوری ساسانی در ایران) رخ داد.
 
روایت اول
   این روز از دوره امپراتوری یونانیان به شهرت رسید. در یونان باستان روز ۱۴ فوریه به روز جونز معروف بود. جونز پادشاه همه بت ها بود. او همچنین مشهور به خدای همه الهه ها و زنان و ازدواج معروف بود. در روز ۱۴ فوریه نیز جشن lupercalia برگزار می شد، در این روز دختران جوان نام خود را روی کاغذ نوشته در بطری هایی می گذاشتند و به آب می انداختند، در طرف دیگر رودخانه پسران جوان در انتظار می ایستادند و هر یک بطری را از آب می گرفتند و تا شب ۱۴ فوریه با دختری که اسم او را از آب گرفته بودند در جشن شرکت می کردند؛ گاهی هم این آشنایی ها به ازدواج می انجامید.
 
روایت دوم
    ولنتاین کشیشی بود که در قرن سوم میلادی در رم زندگی می کرد. در آن زمان «کلادیوس دوم» امپراتور رم ازدواج را قدغن کرد چرا که هنگامی که قصد تشکیل سپاهی عظیم را داشت عده ای از سربازان کنار خانواده هایشان ماندند و به همین دلیل او معتقد بود سربازان متاهل جنگجویان خوبی نیستند. ولنتاین که فکر می کرد این کار عادلانه نیست، مراسم ازدواج زوج های جوان را در خفا انجام می داد و به آنها گل های سرخی هدیه می داد. اما کلادیوس از این نافرمانی مطلع شد و دستور دستگیری و اعدام ولنتاین را صادر کرد.
    ولنتاین به زندان افتاد و در آنجا عاشق دختر نابینای زندانبان شد. این رابطه تا حدی پیش رفت که عشق ولنتاین و اعتقاد او به پروردگار باعث بازگشت بینایی دختر زندان بان شد. سرانجام ولن تاین در روز ۱۴ فوریه اعدام شد. اما او قبل از اعدام نامه ای با امضای «ولنتاین تو» برای دختر زندانبان نوشت و از آن زمان داستان این عشق نافرجام در فرهنگ عامی رسوخ کرد. اما این ها تنها افسانه هایی هستند که صحت و سقم آنها مشخص نیست، افسانه هایی که هر سال در ۱۴ فوریه دوباره زنده می شود.
 
 
خرافه های روز ولنتاین
    در روز ولنتاین و برای برگزاری این مراسم در کشورهای مختلف خرافه هایی نیز وجود دارد که به طور مثال به برخی از آنها اشاره می کنیم. در اروپا ۱۴ فوریه را روز جفت گیری پرندگان می دانند. در انگلستان تعدادی از کودکان با پوشیدن لباس بزرگ ترها از خانه ای به خانه می روند و شعری در ستایش سنت ولنتاین می خواندند. در ولز، مرسوم ترین هدیه روز ولنتاین، قاشق هایی با نقش قفل و کلید بود. هدیه ای با این معنی؛ «تو قلب مرا گشوده ای». در فرانسه، پسران اسم معشوقه خود را روی بازوی لباسشان می نوشتند تا به همه بگویند؛ از عشق من آگاه شوید!
    در بعضی دیگر از کشورهای اروپایی، دختران جوان لباس هایی را که در روز ولنتاین از پسران هدیه گرفته بودند، نگاه می داشتند که این به معنی پاسخ مثبت به درخواست ازدواج بود. داستان هایی هم درباره این روز وجود دارد. این که اگر پرنده سرخ از بالای سر دختری عبور کند او با یک ملوان ازدواج می کند و اگر گنجشک عبور کند، همسرش مرد فقیری می شود و اگر آن پرنده سهره طلایی باشد، آن دختر با مردی پولدار ازدواج خواهد کرد.در چین افسانه ای خاص وجود دارد که نمادی از عشق است و با روز ولنتاین یکی است، هفتمین روز از هفتمین ماه در تقویم چینی (برابر با ۱۴ فوریه میلادی) به نام «Q Qiao Jie» نامگذاری شده است.
    روایات زیادی در مورد این روز وجود دارد. یکی از این روایات مربوط به الهه بهشت و هفت دختر اوست، که برای آبتنی به زمین می آمدند و در یکی از روزها گله داری به نام «Niu Lang» لباس های آن ها را بر می دارد.
    الهه و هفت دختر برای پس گرفتن لباس هایشان تصمیم می گیرند، زیباترین دختر را که کوچکترین هم بود نزد گله دار بفرستد، هنگامی که این دو یکدیگر را می بینند، عاشق هم می شوند. الهه بهشت به این دو اجازه می دهد، سالی یک بار در هفتمین روز از هفتمین ماه تقویم چینی، یکدیگر را ببینند و در این روز پرنده ای از بال خود پلی می سازد، تا دختر بهشت از آن عبور کند و معشوق خود را ببیند. روز ولنتاین ابتدا فقط در کشور روم رواج داشت اما کم کم به تمام کشورهای اروپایی منتقل شد.
 
 
خلاصه ای از نظریات افلاطون در مورد عشق(همون عشق معروف افلاطونی):
    مفهوم عشق به طور کلی عبارت است از هر گونه سعی و کوشش برای رسیدن به خوبی و سعادت که بالاترین هدف است . اما در مورد کسانی که از راه های گوناگون مثل تحصیل، پول، ورزش، فلسفه و ... به دنبال این هدف می روند کلمه عشق به کار برده نمی شود و کسی این گونه افراد را عاشق نمی داند و فقط در مورد عده معدودی که از راه مخصوصی به دنبال آن هستند نام کلی عشق به کار برده می شود.
    بعضی ها می گویند : کسانی که در جستجوی نیمه دیگر خود هستند عاشق می باشند اما هدف عشق نه نیمه است و نه تمامی، اگر این نیمه و تمام در عین حال خوب نباشد، مگر نه این است که مردم با رضا و رغبت به بریدن دست و پای خود تن در می دهند وقتی که این دست و پا که اعضای بدن هستند فاسد و مضر شده باشند. پس صحیح نیست که بگوییم هر کسی در جستجوی آن چیزیست که متعلق به خودش می باشد مگر این که در عین حال معتقد باشیم که فقط خوبی است که متعلق به ما و خویش ماست.
    بنابراین آنچه مردم دوستش دارند جزخوب چیزی دیگر نمی باشد و بشر می خواهد برای همیشه مالک خوبی باشد و آن را به دست آورد، به طور خلاصه عشق عبارت است از اشتیاق به دارا شدن خوبی برای همیشه، برای ابدی شدن عشق باید زیبایی و خوبی را تولید کرد خواه جسما و خواه روحا. بنابراین بشر به دنبال زیبایی می گردد تا بتواند در او تولید کند و ابتدا فریفته زیبایی ظاهری می شود و فقط به یک زیبا دل می بندد و از این دلبستگی افکار و اندیشه های زیبایی در او به وجود می آید و سپس متوجه می شود که زیبایی ظاهری یک فرد با دیگری یکی است و بنابراین اگر قرار باشد که به دنبال ظاهر باشد علت ندارد که یکی را بر دیگری ترجیح دهد و با این دریافت عاشق تمام کسانی که زیبا هستند می شود و دیگر عاشق 1 نفر نیست، زیرا یکی در نظر او کوچک و بی معنی جلوه می کند، سپس متوجه زیبایی روح می شود و آن را به مراتب بالاتر از زیبایی بدن خواهد شمرد.
    در این مرحله اگر کسی پیدا شود که روحی زیبا در عین به بهره بودن از زیبایی جسم داشته باشد دل در او خواهد بست و دائم متوجه افکارش می شود و بدین ترتیب به مرحله ای خواهد رسید که زیبایی عوالم معنوی و کوشش های اخلاقی را رویت می کند. کسی که زیبایی را طی این مراحل تجربه کند به زیبایی همیشگی و مطلق خواهد رسید و به اعتقاد افلاطون عشق رهبریست که ما را به سمت این زیبایی هدایت می کند و از این جهت قابل ستایش است.